سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را فرشته‏اى است که هر روز بانگ بر مى‏دارد : بزایید براى مردن و فراهم کنید براى نابود گشتن و بسازید براى ویران شدن . [نهج البلاغه]
دست نوشته های عمومی من
 
خاطره ی روزه های دانشجویی

سلام.امیدوارم که تا اینجای ماه رمضون به همگی خوش گذشته باشه.امسال بعد از حدودا دو سال اولین سالیه که برای ماه رمضون خونه هستم. دو سال پیش که یزد بودم جاتون واقعا سبز ‍،می تونم بگم بهترین ماه رمضونهای عمرم رو داشتم (البته از لحاظ باحالی می گم نه از نظر اعمالی).یادش به خیر هر صبح نوبت یکی بود برای سحری بلند شه و بقیه رو صدا کنه (این قسمتش خیلی باحال نبود) ،نوبت من هم که می رسید همه می دونستند به احتمال زیاد فردا رو باید بی سحری روزه بگیرن(من سابقم تو بیدار شدن یکم خرابه ،آخه ساعت که زنگ می خوره پامیشم خاموشش می کنم بعد می خوابم بدون اینکه احدی از اینکار با خبر بشه حتی خودم.).دیگه اینکه صبحهای 4 شنبه که بعضی هامون شیراز بودیم برمی گشتیم یزد و اون صبح دیگه صاحب خونه بنده ی خدا بیچاره می شد از بس که ما می گفتیم و می خندیدیم.یه بنده ی خدا هم بود (بعدا اگه راضی بشه اسمش رو می گم)دم دقیقه هی می گفت هیسسسس هیسسس،مثل ماری که تعجب کرده باشه ،ما هم همگی از رو که نمی رفتیم هیچ جو  شلوغتر هم می شد.برای افطاری هم که یا دانشگاه بویدم یا باز یه نفر باید می رفت و غذا می گرفت که اون هم باحال بود.خلاصه اینکه سحرم سحرهای 2-1 سال پیش که به گفته ی همه واقعا خیلی خوش می گذشت.از خدا می خواهم به تک تکتون یه همچین تجربه ی رو بده حتما لذت می برید.تا بعد یا حق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/7/6:: 8:53 صبح     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها